جدول جو
جدول جو

معنی چکش کاری - جستجوی لغت در جدول جو

چکش کاری
عمل چکش زدن به فلزات، کوبیدن و صاف کردن فلزات با چکش
تصویری از چکش کاری
تصویر چکش کاری
فرهنگ فارسی عمید
چکش کاری
(چَکْ کُ)
چکش زدن فلزات را. کوبیدن و صاف کردن زر یا مس یا آهن و جز اینها. چکش زنی فلزات: نقرۀ صاف را تاب داده چندان چکش کاری کنند که بوی سرب نماند. (آیین اکبری از آنندراج ذیل لغت چکش). و رجوع به چکش و چکش زدن شود
لغت نامه دهخدا
چکش کاری
کوبیدن و صاف کردن فلزات با چکش
تصویری از چکش کاری
تصویر چکش کاری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
کم کار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چای کاری
تصویر چای کاری
شغل و عمل چای کار، کشت و زرع چای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوب کاری
تصویر چوب کاری
کسی را با چوب زدن، کتک زدن کسی با چوب، کنایه از شرمسار ساختن با محبت بیش از حد، شغل چوب کار، نجاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ کاری
تصویر چرخ کاری
شغل و عمل چرخ کار
تراش دادن فلزات، تراش کاری
دوختن با چرخ خیاطی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشت کاری
تصویر کشت کاری
زراعت، حرفۀ زارع، کشت کاری، کشاورزی، کشت و زرع
فرهنگ فارسی عمید
(سِکْ کَ / کِ)
کار سکه کردن. عمل سکه زدن: به دستور مقرر در اشرفی و عباسی سکه کاری نمایند. (تذکره الملوک ص 33)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
سخن بیهوده و بیمعنی گفتن. (ناظم الاطباء). حرف بی صرفه و محل گفتن. (برهان) ، کارشکنی کردن. (برهان) ، بی آبرو کردن و شرمنده کردن. (ناظم الاطباء). بی عزت کردن، شکست دادن به طعن. (برهان). کنایه از شکستن به طعن دیگری را. (انجمن آرا) (آنندراج) :
نه آن ترکم که من تازی ندانم
شکن کاری و طنازی ندانم.
نظامی.
، متهم کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
تراشکاری. تراش دادن فلزات. چرخ گری. سوهان کاری. نوعی صنعت که صنعتگر آنرا ’چرخ کار’ مینامیده اند. رجوع به چرخکار و چرخگر و چرخگری شود
لغت نامه دهخدا
عمل چای کار، کشت و زرع چای
لغت نامه دهخدا
(چَکْ کُ خوَر / خُر)
خایسک پذیری. قابلیت ورقه شدن فلز. و رجوع به چکش خور و چکش خوردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فعل و عمل آتش کار
لغت نامه دهخدا
(فُ)
به یکدیگر دشنام گفتن، و بیشتر بصورت ’فحش و فحش کاری’ به کار رود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
کم تجربگی ناشیگری
فرهنگ لغت هوشیار
دشنامکاری دشنام گفتن به هم دشنام گویی یه یکدیگر ناسزا گویی به هم: فلان و فلان فحش و فحش کاری کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکش خوری
تصویر چکش خوری
قابلیت ورقه شدن فلز
فرهنگ لغت هوشیار
کار شکنی، شکست دادن بطعن، سخن بی صرفه گفتن بیهوده گویی، بی عزت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
Underemployment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
sous-emploi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
ondertewerkstelling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
就业不足
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
תַּת-תַּעֲסוּקָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
불완전 고용
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
kekurangan kerja
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
अधूरी रोजगार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
subempleo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
sottoimpiego
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
неповна зайнятість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
неполная занятость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
niedostateczne zatrudnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
Unterbeschäftigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
subemprego
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کم کاری
تصویر کم کاری
不完全雇用
دیکشنری فارسی به ژاپنی